يك صفحه اينستاگرامي در حوزه جهيزيه كه هر پست از اين صفحه را باز ميكني، عكسهايي را ميبيني كه از زاويههاي متفاوت وسايل خانه را نشان دادهاند؛ آشپزخانه، اتاقخواب، سرويسهاي بهداشتي، سالن و... . عكسها را فالوورها براي ادمين صفحه ارسال كردهاند؛ نوعروساني كه تازه به خانهبخت رفتهاند و جهيزيهاي كه قرار است با آن زندگيشان را به سر كنند، به نمايش گذاشتهاند.
يكي قابلمههايش را روي هم چيده، ديگري در يخچال را باز كرده تا گوشت و مرغي را كه تزئين كرده بقيه ببينند، آن يكي ريسماني را كه وسط سرويس بهداشتي آويزان كرده به نمايش گذاشته، عروسي هم طلاكوبهاي روي ديوارها و مبلها را به رخ ميكشد و... .
به گزارش اقتصادآنلاين به نقل از همشهري، جهاز ايدهآل، برشي از جامعهاي است كه در آن زندگي ميكنيم؛ جامعهاي كه اجبارت ميكند، چند روز قبل از رفتن دختر به خانه همسر، وسايلي را كه براي خانهاش خريده به نمايش بگذارد تا خانواده همسر و فاميلهاي خودش ببينند و آن را تأييد كنند. شايد اين نمايش و اين تأييدكردنهاست كه امروز زندگي را سختتر از هميشه كرده است. در نزديكان چند نفر هستند كه بهخاطر خريد جهيزيه از ازدواجكردن پشيمان شدهاند يا زير بار وام و قرض رفتهاند؟ در خانههاي خودمان نگاهي بيندازيم، چند وسيله در كابينتهاي آشپزخانه داريم كه تا به حال از آنها استفاده نكردهايم؟ چند پدر را ميشناسيم كه بعد از سالها هنوز قسط خريد ماشين ظرفشويي و يخچال سايدبايسايد دخترش را ميدهد در شرايطي كه خودش وسايل ابتدايي زندگي را هم ندارد.
ساناز زن 37سالهاي است كه 5سال پيش از همسرش جدا شده. او يكي از زناني است كه بهخاطر راضي نگه داشتن خانواده همسرش بهترين جهيزيه را برد ولي حالا پشيمان است؛ «با پولي كه موقع ازدواج داشتم، ميتوانستم يك خانه خيلي ساده بخرم و بيشتر پول را براي خريد خانه بگذارم. اگر وام خريد خانه مي گرفتيم هم ميتوانستم خانه بخرم و هم يك جهيزيه متوسط؛ اما بهخاطر اينكه وسايلم درچشم باشد، همه پول را دادم و بهترين جهيزيه را خريدم. هرچه وسيله برقي در بازار بود خريدم. بعد چند سال از همسرم جدا شدم. همه جهيزيهام را فروختم. پولش چيزي نشد. خودم و پسرم مجبور شديم به خانه پدر و مادرم برگرديم. اگر آن سال خانه خريده بودم، الان ميتوانستم زندگي مستقلي داشته باشم.»
خيلي از زناني كه بعد سالها ازدواج هنوز مستأجر هستند، حرفهاي ساناز را تأييد ميكنند. هر كدام از آنها كه به عقب برميگردند، مدعي ميشوند اگر به جاي خريد آبپرتغالگير و رنده برقي، به جاي پر كردن خانه با مبلهاي تاجدار و... پولهايشان را روي هم ميگذاشتند، ميتوانستند يك خانه نقلي بخرند. فرزانه يكي از همين زنان است. او براي خريد جهيزيه 70ميليونتومان هزينه كرده؛«موقعي كه ميخواستيم ازدواج كنيم، دوست داشتيم همهچيز خوب باشد. شوهرم يك ماشين خيلي خوب داشت، فروخت تا بهترين عروسي را بگيرد. من هم 70ميليون تومان دادم و جهيزيه خريدم. همه وسايلم برند و گران بودند. آن سال با 60ميليون تومان ميتوانستم خانه بخرم. پدرم خيلي اصرار كرد ولي من زير بار نرفتم. الان نه خانه داريم و نه ماشين. هر دوي ما اشتباه كرديم. خانهام پر از وسايل به درد نخور است. هر سال هم قيمتها بالا ميرود و خانهاي كه اجاره ميكنم، كوچكتر ميشود. خانه شده مثل سمساري، همه وسايلها را توي هم چپاندهام. درخانه جديد، براي ماشين ظرفشويي جا ندارم، مجبور شدم بفروشماش.»
ليلا و فهيمه زناني هستند كه با نگاه متفاوتي جهيزيه خريدهاند. آنها معتقدند كه استقلال مالي زنان و سني كه آنها ازدواج ميكنند، در نوع جهيزيهاي كه ميخرند، تأثير ميگذارد. ليلا 90درصد پول جهيزيه را خودش داده و شايد بهخاطر همين بوده كه با وسواس خريد كرده؛« وام گرفتم و يك پولي هم پسانداز كرده بودم، با همانها جهيزيه خريدم. موقعي كه ميخواستم جهيزيهام را بخرم، حواسم بود كه پول محدود است و اين پول را خودم دارم هزينه ميكنم. مثل خيلي از دخترها نبودم كه پدر و مادرشان 100ميليونتومان براي خريد جهيزيهشان كنار ميگذارند و خريد آن باري بر دوش آنها نميگذارد. تلاش ميكردم چيزي بخرم كه هم كيفيتش خوب باشد و هم قيمتش مناسب باشد. وسايل لوكس نميخريدم.» همزمان با ليلا، دختران ديگري هم در فاميل ازدواج كرده بودند. آنها و دوستان خود ليلا خريد جهيزيه را وظيفه پدر و مادر ميدانند؛« همزمان با من، يكي از دختران فاميل هم ازدواج كرد كه وضع مالي خيلي خوبي هم نداشت، ولي خفنترين يخچال بازار را كه 8ميليون تومان بود، خريد. ميگفت وظيفه پدر و مادرم است كه بهترين جهيزيه را به من بدهند.» ليلا مشكل اصلي را مسائل فرهنگي ميداند؛ فرهنگي كه ميگويد عروس مجبور است با توجه به سطح مالي خانواده داماد، جهيزيه تهيه كند. ليلا ميگويد: «در شمال يك فاميل داشتيم، سر ازدواج دختر اول ماشينش را فروخت تا جهيزيه بخرد، براي دختر دومي هم خانهاش را فروخت. دامادها پولدار بودند و پدر مجبور بود جهيزيه خوب بدهد. براي جهيزيه دختر سوم نميدانيم چكار كرد. يك خانواده همه سرمايههاي زندگيشان را از دست دادند تا براي دخترها جهيزيه بخرند. سطح مالي خانواده شوهرم بالاتر از ما بود، ولي من همهچيزهايي كه خريدم طبق سليقه خودم بود. به اين فكر نميكردم كه حتما طوري خريد كنم كه در سطح آنها باشد».
فهيمه هم مثل ليلا خريد كرده، هر چيزي را كه نياز بوده، خريده نه بيشتر؛«من فرصت زيادي براي خريد جهيزيه داشتم. با وامي كه گرفتم تكههاي بزرگ را خريدم. هر ماه كه حقوق ميگرفتم يك وسيله ميخريدم. من هرچه را كه كاربرد دارد، خريدم. مادرم ميگفت هر چيزي ميخري، با كيفيت بخر كه 2سال بعد نخواهي عوض كني. اولويت من كيفيت بود. از وامي كه گرفته بودم حتي 3ميليون تومان هم ماند. ميتوانستم ماشين ظرفشويي بهتر بخرم، يا يخچال بزرگتر، اما نخريدم. آن 3ميليون را پسانداز كردم و ذخيرهاي براي خريد خانه شد. من ولع خريد نداشتم. من چون خودم هزينه خريد جهيزيه را مي دادم و شايد در سني بودم كه منطقيتر فكر ميكردم، الكي خريد نكردم. براي من مهم بود كه وسيله زياد نخرم و خانه را شلوغ نكنم.»
فهيمه هم دوستي دارد كه براي خريد خانه، زمينش را فروخته و الان پشيمان است؛«خانواده دوستم، براي خريد جهيزيه او يك زمين اطراف تهران داشتند كه آن را فروختند، جهيزيه خوبي خريد ولي يك سال بعد شوهرش فوت كرد. الان پشيمان است كه چرا زمينش را فروخته است. »
بهنظر ميرسد كساني كه استقلال مالي دارند، در خريد جهيزيه دقت بيشتري ميكنند، اما ساناز اين موضوع را تأييد نميكند؛ «من هم بيشتر جهيزيهام را خودم خريدم ولي چيزهايي خريدم كه به دردم نميخورد. فكر ميكنم چون در سن پايين ازدواج كردم، نگاه منطقي به زندگي نداشتم. من اگر عقل امروز را داشتم، بهتر تصميم ميگرفتم.»
خانواده دوستم، براي خريد جهيزيه او يك زمين اطراف تهران داشتند كه آن را فروختند، جهيزيه خوبي خريد ولي يك سال بعد شوهرش فوت كرد. الان پشيمان است كه چرا زمينش را فروخته است
مكث
چرا ما
آنهايي هم كه جهيزيه كامل و گران ميبرند، خيلي راضي نيستند. ليلا يكي از دوستانش را مثال ميزند كه همه جهيزيهاش را پدرش خريده كه هم وسايلش لوكس هستند و هم باكيفيت و گرانقيمت؛ «پدر دوستم بازاري است و يك جهيزيه خوب برايش خريد. 2تخته فرش6متري خريد كه 36ميليون تومان شد كه الان شده 300ميليونتومان. اما دغدغه اين دختر هم اين بود كه نميتوانست اعمال سليقه كند. پدر و مادرش ميگفتند ما پول ميدهيم و ما تعيين ميكنيم چه قابلمه، مبل و پردهاي بخريم. دوستم فقط خريد آنها را تأييد ميكرد. ميگويد بعضي از چيزها را دوست نداشته ولي چون پدرومادرش خواستهاند، خريده.»
بعضي از عروسها با نظر همسرشان خريد ميكنند. دامادها هستند كه تعيين ميكنند چه چيزي با چه برندي خريده شود. همسر نازي موقع خريد جهيزيه او بيشترين دخالت را كرده؛«من خيلي راحت جهيزيه نخريدم. اوايل دهه70 ازدواج كردم. آن موقع هنوز خريد خيلي از وسايل برقي براي خانوادهها سخت بود اما پدر من همهچيز خريد. وضع مالي پدرم متوسط بود و قرار بود وسايلم ايراني باشد اما همسرم ميگفت حتما بايد خارجي بخري. آن موقع هم برند خارجي زياد نبود و آنهايي هم كه وجود داشتند گران بودند. پدرم با هر سختياي كه بود، وسايل خارجي براي من خريد.»
بعضيها هستند كه خريد جهيزيه را قبول ندارند. آنها ميگويند چرا براي زندگياي كه قرار است زن و مرد با هم داشته باشند، خانوادهها بايد هزينه كنند. ميترا جهيزيهاي نبرده است؛«من هميشه ميگويم پدر و مادر من وظيفه ندارند كه براي من زندگي درست كنند. همانطور كه خانواده همسرم وظيفه ندارند براي ما عروسي لوكس بگيرند. ما 2سال است كه ازدواج كردهايم. به اندازه پولي كه داشتيم، خانه اجاره كرديم، به همان اندازه هم وسيله خريديم. عروسيمان هم در حد يك مهماني خانوادگي بود. بعضيها هستند كه علاوه بر جهيزيه انتظار دارند پدر و مادر دختر براي بچهشان هم سيسموني بدهد. چرا وظيفه من را پدرومادرم بايد به دوش بكشند؟ بچه و زندگي براي من است و مسئوليت همهچيز هم با من است.» ميترا جهيزيه دادن را براي زماني ميداند كه همه زندگيها سنتي بود؛«دهههاي قبل دختران كار نميكردند، خانوادهها مجبور بودند جهيزيه بدهند. جهيزيه هم محدود بود، رختخواب بود و چند تا ظرف و يخچال اما الان دختر و پسر كار ميكنند، پولهايشان را براي تفريح خرج ميكنند و موقع ازدواج هم ميخواهند بهترين چيزها را داشته باشند و اين بهترينها را بايد خانوادههايشان تامين كنند، اين خيلي ناعادلانه است.»